loading...

رها، آزاد، من!

Content extracted from http://overthinker9.blog.ir/rss/?1738501801

بازدید : 826
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 21:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رها، آزاد، من!

آخ. عزیزم، سلام.

از آخرین باری که برات نوشتم مدت‌ها می‌گذره. اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی بود که خوب بهت گوش دادم. که شنیدمت. دیشب شب سختی بود، مهم نیست چرا، مهم اینه که الان من روی صندلی چرخدار روبه‌روی پنجره اتاق، روبه‌روی درخت انار و شمعدونی‌های مامان نشستم و خورشید با دست‌های گوشتالو و گرمش صورتم رو نوازش میده. و آسمون رو می‌بینم که یک‌پارچه حریر آبی رنگ روی خودش انداخته، چشم‌های خمارش رو بهِم میدوزه و با لبخند نفسش رو بیرون میده، نسیم می‌وزه و همه‌جا خنک میشه. می‌بینی عزیزم؟ که شب بود و صبح شد؟ که بغض رفت و لبخند جاش رو گرفت؟ دیدی که اناق رو بوی قهوه گرفته، و سکوتی که نوای گنجشک‌ها اون رو می‌شکنه و نسیمی‌که خبر از اردی‌بهشت میده؟

دیدی که حافظ برات خوند:

ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم/ شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود

حافظ، حتی اگه به هزاران نفر دیگه هم بگی:

"...این فکرهارا رها کن و نگران نباش. به امید خدا هم خوشبخت می‌شوی و هم به مرادت می‌رسی." من دوست‌دارم باور کنم که واقعی‌ترینش رو به من گفتی.

که "گذار بر ظلمات است، خضر راهی کو؟"...خضر راه من میشی؟

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 283
  • بازدید سال : 570
  • بازدید کلی : 23293
  • کدهای اختصاصی