loading...

رها، آزاد، من!

فکر کردن درد دارد، حماقت نه.

بازدید : 431
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 23:22

صبحی زودتر بیدارشدم، شبش خوب خوابیده بودم و سرحال بودم، کمی‌که فیزیک خوندم دیدم نمیتونم تمرکز کنم و نیاز دارم کمی‌راه برم، اومدم خودکار صورتی و دفترچه جدید خریدم، آدمهارو می‌دیدم و ازاینکه لااقل دراون لحظه شاد هستن، غرق لذت شدم. به لاک‌های پشت ویترین نگاه کردم و این همه زیبایی رو بلعیدم، بنظرم رسید شهر بوی خوبی میده، یه چیزی مثل بوی تمیزی.

وقتی میومدم بیرون دوست داشتم خوب بپوشم و زیبا بنظر بیام، آرایش کردم و بنظرم اومد بدک نشدم، اومدم کافه و سیروان خسروی پلی شده، محتواش برام جالب نیست، شاید اگر آدم دلباخته‌‌‌ای بودم، و یا درانتظار محبوبی بودم حس عمیق تری داشت برام...دارم مینویسم و منتظرم چیزی که میخوام بخورم آماده شه و نمیدونم چرا اینقدر باجزئیات اینهارو می‌نویسم.

میدونی من فیزیک رو دوست دارم، زیست رو خیلی دوست دارم(شادمهر پلی شد!)، ادبیات برام دیوونه کننده ست ولی گاهی فکرمیکنم "یعنی بعدش چی میشه؟" بعد مائده‌‌‌ای که در درونم از همه‌ی مائده‌ها بیشتر دوسش دارم بهم میگه "گوربابای بعدش!ما انگیزه داریم و تلاش می‌کنیم، مشکلت چیه؟"

(یه موزیک شاد زیبا پلی شد! آه، همش داره از اندام طرف تعریف میکنه:/)

آره، خلاصه دوست دارم بیشتر بخونم و تنها چیزی که راضی م میکنه فقط همینه. من نمیخوام کم سواد باشم و همین بسه دیگه،‌ها؟

اخبار ویژه روزنامه ها( روزنامه دولت خجالت نمی‌کشد .../خطای دولت، سفره مردم را کوچک‌تر.../برجام 2 از نگاه اندیشکده انگلیسی...) ۱۳۹۸/۱۲/۱۰
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 27
  • بازدید کننده امروز : 22
  • باردید دیروز : 80
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 1011
  • بازدید سال : 8579
  • بازدید کلی : 22465
  • کدهای اختصاصی